انتقاد به دولت رفاه

دولت رفاه تا حدودی توانست به اهداف خود نایل آید ولی در کنار این پیامدهای مثبت، دولت رفاه برخی از جنبه های زندگی انسان آسیب جدی رسانده است. آزادی فردی یکی از عواملی است که به شدت از سوی دولت رفاه مورد حمله قرار گرفت است. در واقع بیشترین نقدها علیه دولت رفاه از سوی راست رادیکال است که معتقد است دولت رفاه از حق آزادی مردم تخطی می کند. از این منظر بازتوزیع نوعی دزدی و مالیات بندی شکلی از کار اجباری است. مارکوزه معتقد است دولت رفاه مبتنی بر سیاست زدایی کردن و ایجاد انسان تک ساحتی زیر لوای دولتی است که به مثابه پدیده ای ترکیبی از نیروهای متعددی که به امر مدیریت و اقتصاد نوین یاری می رساند و به استفاده قهر آمیز از ایدئولوژی متوسل می شود.

خرده گيران بر دولت رفاه بر اين نكته پا مي‌فشارند كه مردمان بهره‌ور از چنين دولتي كم كارتر مي‌شوند و پشت گرمي آنان به كار و كوشش خويش كمتر مي‌شود، و امكان گزينش شخصي چنان تنگ و نظارت دولت چنان فراگير مي‌شود كه شكل تازه‌اي از بردگي پديد مي‌آيد. بنابراين حق دخالت در همه ی عرصه‌هاي زندگي شهروندان توسط دولت و تنگ شدن حيطه ی اختيار و آزادي شهروندان نتايج بدي براي جوامع نوين به دنبال داشت

ﻣﻴﻞ از ﺟﻤﻠﻪ ﺳﺮﺳﺨﺖ ﺗﺮﻳﻦ ﻃﺮﻓـﺪاران ﺣﻜﻮﻣـﺖ ﺣـﺪاﻗﻠﻲ ﺑـﻮد و در اﻳﻦ ﺑﺎب ﻛﺘﺎبﻫﺎ و ﻣﻘﺎﻻت ﺑﺴﻴﺎر ﻧﻮﺷﺘﻪ اﺳﺖ «. ﺑﻪ ﻫﺮ ﺷﻜﻞ ﻣﻴﻞ ﻛﻮﺷﻴﺪه اﺳﺖ ﺣﻜﻮﻣﺖ را ﺑـﻪ ﻧﺤـﻮي ﺗﺜﺒﻴـﺖ ﻛﻨﺪ ﻛﻪ اﻋﻤﺎل ﺣﺎﻛﻤﻴﺖ آن را در ﺣﺪاﻗﻞ ﺣﺪود ﻣﻤﻜﻦ ﻧﮕﺎه دارد » ﻛﻪ اﻳﻦ ﻧﻴـﺰ ﺑـﺎ اﺻـﻞ اﺧﻼﻗﻲ ﻣﻴﻞ ﻛﻪ «: ﺧﻴﺮ ﻋﻤﺪه، ﻳﻌﻨﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺣـﺪ ﺧﻮﺷـﺒﺨﺘﻲ اﻛﺜﺮﻳـﺖ ﺟﺎﻣﻌـﻪ در ﻛـﻞ - و ﻧـﻪ ﺑـﺮاي ﻓـﺮد - ارزﺷﻲ اﺳﺎﺳﻲ دارد» ﺗﻨﺎﻗﺾ دارد . زﻳﺮا ﻣﺸﺨﺺ ﻛﺮدن اﻳﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺧﻮﺷـﺒﺨﺘﻲ اوﻻً اﮔـﺮ ﻧﮕﻮﻳﻴﻢ ﻣﺤﺎل، ﺑﺴﻴﺎر دور از د ﺳﺘﺮس اﺳﺖ و دوﻣﺎً ﺑﺮاي اﻳﻨﻜﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ اﻗﻠﻴﺖ در ﺧﻮﺷـﺒﺨﺘﻲ اﻛﺜﺮﻳـﺖ ﺧﻠـﻞ وارد ﻧﻜﻨﺪ، ﺑﻪ دوﻟﺘﻲ ﺳﺮﻛﻮﺑﮕﺮ اﺣﺘﻴﺎج ﻣﻲ ﺷﻮد (ﭘﻮﭘﺮ،1377). ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻧﻘﺪ را ﺑﺮ اﻳﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ در آرا ء ﭘﻮﭘﺮ ﺑﻴـﺎﺑﻴﻢ، آﻧﺠـﺎ ﻛـﻪ ﻣـﻲ ﮔﻮﻳـﺪ : ﺑـﻪ ﺟـﺎي ﻛﻮﺷـﺶ در ﺟﻬﺖ اﻳﺠﺎد «آرﻣﺎن ﺷﻬﺮ» ﺑﺎﻳﺪ ﻧﺎر ﺳﺎﻳﻲﻫﺎي ﻣﻮﺟﻮد را دﻓﻊ ﻛﻨﻴﻢ. وي در ﻛﺘـﺎب ﺟﺎﻣﻌـﻪ ﺑـﺎز و دﺷـﻤﻨﺎن آن اﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ را اﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺷﺮح ﻣﻲ دﻫﺪ ﻛﻪ «: در ﺑﻴﻦ ﻫﻤﻪ آرﻣﺎن ﻫﺎي ﺳﻴﺎﺳـﻲ آرﻣـﺎن ﺷـﺎد و ﺳـﻌﺎدﺗﻤﻨﺪ ﺳـﺎﺧﺘﻦ ﻣﺮدم اﺣﺘﻤﺎﻻً ﺧﻄﺮﻧﺎك ﺗﺮﻳﻦ آرﻣﺎن ﻫﺎ ﺳﺖ. ﭼﻨﻴﻦ آرﻣﺎﻧﻲ ﺑـﻪ ﻛﻮﺷـﺶ ﺑـﺮاي ﺗﺤﻤﻴـﻞ ارزشﻫـﺎ واﻻﺗـﺮ ﻣـﺎ ﺑـﺮ دﻳﮕﺮان ﻣﻲ اﻧﺠﺎﻣﺪ. ﭼﻨﻴﻦآرﻣﺎﻧﻲ ﺑﻪ آرﻣﺎن ﮔﺮاﻳﻲ و ﮔﺮاﻳﺶ ﻫﺎي رﻣﺎﻧﺘﻴﻜﻲ ﻣﻨﺠﺮ ﻣـﻲ ﺷـﻮد . ﻣـﺎ اﻃﻤﻴﻨـﺎن دارﻳـﻢ ﻛﻪ ﻫﻤﮕﺎن در ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻛﺎﻣﻞ و زﻳﺒﺎ و ﺧﻴـﺎﻟﻲ ﻣـﺎ ﺧﻮﺷـﺒﺨﺖ ﺧﻮاﻫﻨـﺪ ﺑـﻮد و ﺑـﻲ ﺷـﻚ اﮔـﺮ ﻣـﺎ ﻳـﻚ دﻳﮕـﺮ را دوﺳﺖ ﺑﺪا رﻳﻢ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮ روي زﻣﻴﻦ ﺑﺮﻗﺮار ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ... . اﻣﺎ ﻛﻮﺷﺶ ﺑـﺮاي ﺑﺮﻗـﺮاري ﺑﻬـﺸﺖ ﺑـﺮ روي زﻣـﻴﻦ درﻋﻮض دوزخ ﺑﻪ ﭘﺎ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﺑﻪ ﻋـﺪم ﻣـﺪارا ﻣـﻲاﻧﺠﺎﻣـﺪ و ﺑـﻪ ﺗـﺄﻣﻴﻦ رﺳـﺘﮕﺎري از ﻃﺮﻳـﻖ ﺑﺮﻗـﺮاري دﺳـﺘﮕﺎه ﺗﻔﺘﻴﺶ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﻣﻨﺠﺮ ﻣﻲ ﺷﻮد »
رﺳﻴﺪن ﺑﻪ رﻓﺎه را ﻣﻲ ﺗﻮان ﻏﺎﻳﺖ ﻧﻈﺮات ﭘﻮﭘﺮ داﻧـﺴﺖ. رﻓـﺎﻫﻲ ﻛـﻪ وﺳـﻴﻠﻪ رسیدن ﺑـﻪ آن از ﻃﺮﻳـﻖ ﻧﻈﺮﻳـﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ «ﻣﻬﻨﺪﺳﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺗﺪرﻳﺠﻲ » ﻣﻌﺮوف او ﻣﻤﻜﻦ ﻣﻲﺷـﻮد . ﻣﺎﻧﻨـﺪ دﻳﮕـﺮ ﻧﻈﺮﻳـﺎﺗﺶ از ﻓﻠـﺴﻔﻪ ﻋﻠـﻢ او ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﻲﮔﻴﺮد .

ﺗﻤﺎم دﻳﺪﮔﺎه او درﺑﺎره رﻓﺎه در ﺟﻤﻠﻪاي ﺧﻼﺻﻪ ﻣﻲﺷﻮد «: ﻣﻴﺰان ﺳﺨﺘﻲ و ﻓﺸﺎر ﻗﺎﺑﻞ اﺟﺘﻨـﺎب را ﺑـﻪ ﺣـﺪاﻗل تقلیل دﻫﻴﺪ » ﭘﻮﭘﺮ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﻮع ﺗﻔﻜﺮ، در ﻧﻘﺪ ﺟـﺎن اﺳـﺘﻮارت ﻣﻴـﻞو ﺑﻨﺘـﺎم ﻣـﻲ ﮔﻮﻳـﺪ «: ﻣـﺸﺨﺺ ﻛـﺮدن و ﻣﻌـﻴﻦ ﻛﺮدن اﻳﻨﻜﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﻣﺮدم را ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ و ﺑﺎﻋﺚ ﻟﺬت و ﺷﺎدي آن ﻫﺎ ﻣﻲﺷﻮد، ﻧﻪ ﺗﻨﻬـﺎ ﻣﻤﻜـﻦ ﻧﻴـﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﻫﺮﮔﻮ ﻧﻪ ﻛﻮﺷﺸﻲ ﺑﺮاي ﻃﺮاﺣﻲ ﺟﺎﻣﻌﻪ اي ﻛﻪ در آن ﺷـﺎدي و ﻟـﺬت و ﺧﻮﺷـﺒﺨﺘﻲ ﺑﻴـﺸﻴﻨﻪ ﺑﺎﺷـﺪ ﻣـﺎ را در ﺧﻄﺮ اﻓﺘـﺎدن در ورﻃـﻪ اﺗﻮﭘﻴﺎﻳﻴـﺴﻢ ﻗـﺮار ﻣـﻲ دﻫـﺪ » ﭘـﻮﭘﺮ در ﻛﺘـﺎب ﺟﺎﻣﻌـﻪ ﺑـﺎز و دﺷـﻤﻨﺎن آن اﺗﻮﭘﻴﺎﻳﻲ ﮔﺮاﻳﻲ راﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﺎﻣﻞ ﻧﻘﺪ ﻛﺮده اﺳﺖ. و ﻧﺸﺎن داده اﺳـﺖ ﭼﮕﻮﻧـﻪ ﻫﺮﮔﻮﻧـﻪ اﻧﺪﻳـﺸﻪ اﺗﻮﭘﻴـﺎﻳﻲﮔـﺮي و آرﻣﺎن ﺧﻮاﻫﺎﻧﻪ ﺗﺨﻴﻠﻲ، ﺟﻮاﻣﻊ راﮔﺮﻓﺘﺎر ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻫﺎي اﺳﺘﺒﺪادي ﻣﻲﻛﻨﺪ و در اﻳﻨﺠﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ در ﻧﻘـﺪ ﻣﻴـﻞ و ﺑﻨﺘـﺎم ﺑﻪ ﻃﻮر ﻛﻠﻲ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ را ﻣﻲﮔﻴﺮد .

ﭘـﻮﭘﺮ ﺑـﺮ ﺧﻼف ﺑـﺴﻴﺎري از ﻟﻴﺒﺮاﻟﻴـﺴﺖ ﻫـﺎي دﻳﮕـﺮ ﺑـﻪ اﻫﻤﻴـﺖ وﺟﻮد دوﻟﺖ اذﻋﺎن دارد، آن ﻫﻢ ﻧﻪ دوﻟﺘﻲ ﺣﺪاﻗﻠﻲ ﻜﻠﺑ ﻪ دوﻟﺘﻲ ﻛـﻪ ﺣﺘـﻲ در ﺑﻌـﻀﻲ از ﺟﻨﺒـﻪ ﻫـﺎ داراي وﺟـﻮه ﭘﺪرﺳﺎﻻري اﺳﺖ: «اﻣﺎ ﻣﻦ ﻣﻌﺘﻘﺪم ﻛﻪ ﻫﺮ ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ واﺟﺪ ﻳﻚ ﻳﺎﭼﻨﺪ ﺟﻨﺒﻪ ﭘﺪرﺳﺎﻻراﻧﻪ اﺳـﺖ، واﻳـﻦ ﺟﻨﺒـﻪ ﻫـﺎ در واﻗﻊ از اﻫﻤﻴﺖ اﺳﺎﺳﻲ ﺑﺮﺧﻮردارﻧﺪ». ﻳﺎ در ﺟﺎي دﻳﮕـﺮ ﻣـﻲ ﮔﻮﻳـﺪ : «ﻫـﻴﭻ ﻛـﺲ ﻧﺒﺎﻳـﺪ ﺑﻪ ﻣﺮوت دﻳﮕﺮان واﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﻮد، ﺑﻠﻜـﻪ ﺑﺎﻳـﺪ ﺣـﻖ ﺑﺮﺧـﻮرداري ازﺣﻤﺎﻳـﺖ دوﻟـﺖ را داﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷـﺪ»