تاریخچه ی مراقبت از خانواده‌ها و کودکان نیازمند

در قرن ۱۹ دولت‌های محلی آمریکا از قانون فقرای انگلستان برای کمک به افراد فقیر الهام گرفتند. به افرادی که نمی‌توانستند از خود مراقبت کنند، در موسسات خیریه کمک می‌شد. کودکان بی‌خانمان در نوانخانه‌ها پناه داده شدند، نوانخانه‌هایی که شرایط بسیار بی‌رحمانه‌ای داشتند (هاکسی، ۱۹۹۵، کاهان، ۲۰۰۶).

در سال ۱۸۵۱ فرزند‌خواندگی با صدور لایحه‌ای قانونی شد و فرستادن کودکان بی‌سرپرست به خانواده‌هایی غیر از خانوادهٔ خود در همه جا گسترش یافت (هاکس، ۱۹۹۵؛ کاهان، ۲۰۰۶). چارلز لورینگ بریس از وزرای وقت ایالات متحده تصور می‌کرد تصمیم او مبنی بر واگذاری کودکان به خانواده‌ها، به این کودکان بی‌خانمان کمک می‌کند تا آن‌ها به سان افرادی اخلاق‌مدار پرورش یابند. او معتقد بود که هوای تازه غرب برای این کودکان بهتر از شرایط یتیم‌خانه‌های نیویورک و دیگر شهرهای بزرگ بود (کوک، ۱۹۹۵؛ کاهان، ۲۰۰۵)

در سال ۱۸۵۴ لورینگ بریس «جامعه ی کمک به کودکان» را تأسیس نمود و «تعلیم ایتام» را شروع کرد؛ و با این کار کودکان بی‌خانمان را از نیویورک به بخش‌های غربی کشور منتقل کرد (لیتزل فلندر و پ‌تر، ۱۹۹۷) اما بر خلاف نیت و هدف بریس با این کودکان اغلب همچون برده‌ها رفتار می‌شد.

کودکان سوار بر این «قطارهای مهربانی» ظاهراً برای فرزندخواندگی آماده می‌شدند (کاهان، ۲۰۰۶، ص، ۵۵). کودکان در ایستگاه‌های مختلف بر روی سکو‌ها می‌ایستادند و برای جلب توجه بزرگسالان رقابت می‌کردند. هر بزرگسالی می‌توانست یکی از آن کودکان را انتخاب کند و آن‌هایی که انتخاب نمی‌شدند دوباره سوار قطار می‌شدند و به امید یافتن فردی که از آن‌ها مراقبت کند به ایستگاه بعدی می‌رفتند. هیچ نظارت دقیقی بر این پروسه وجود نداشت. خانواده‌هایی که کودک را می‌پذیرفتند مورد تحقیق و بررسی قرار نمی‌گرفتند. هیچ کس پیگیر وضعیت کودکان و خانواده‌های جدیدشان نمی‌شد. علی‌رغم اعتراضات عمومی تا دههٔ ۱۹۳۰ این قطار‌ها همچنان با رهبری پسر بریس به مسیر خود ادامه دادند (کاهان، ۲۰۰۶).

برای کودکان تهی‌دستی که با خانواده‌های خود زندگی می‌کردند دو منبع کمک وجود داشت، «مهمان‌های مهربان» و خانه‌های پناه‌گاهی که هر دوی آن‌ها پایه‌ای برای ایجاد و رشد حرفه مددکاری اجتماعی شدند. انجمن‌های مهمانان مهربان توسط زنان طبقه متوسط تشکیل شدند که به طور داوطلبانه «آرامش بیرونی» را (که نام دیگری برای کمک خانواده محور بود) تشکیل دادند. اولین اعضای مهمان‌های مهربان فقط از طریق شاگردی همه چیز را یاد گرفتند و هیچ آموزشی رسمی نداشتند. اما بعد‌ها برای کمک به آن‌ها در پذیرش مسئولیت‌های سازمانی آموزش به یک جزء ضروری تبدیل شد (کوئرین، ۲۰۰۳).

اجتماعات سازمانی خیریه (COS) در تمام کشور به وجود آمدند که اولین آن‌ها در بوفالوی نیویورک در سال ۱۸۷۷ تأسیس شد (بری لند، ۱۹۹۵). داوطلبانی که در این اجتماعات کار می‌کردند، برای نگه داشتن کودکان در محیط‌های شبه خانواده تلاش می‌کردند. کودکانی که والدینشان از عهده ی مراقبتشان برنمی‌آمدند، به جای آن‌که به دوردست‌ها فرستاده شوند که در این‌صورت شانس بازگشت مجدد نزد خانواده‌ برای آن‌هاکم می‌شد، به خانه‌هایی نزدیک در منطقه محل زندگی والدین خود فرستاده می‌شدند. تحت نظارت اجتماعات خیریه این خانه‌های جدید از لحاظ امنیتی و تناسب مورد بررسی قرار گرفتند که این خود مقدمه‌ای برای ظهور نهضت مدرن رفاه کودکان شد (بری لند، ۱۹۹۵).

بر خلاف خدمات مهمانان مهربان، خانه‌های اسکان بر اساس این عقیده که محیط، در شرایط خانواده‌های فقیر تاثیرگذار است، شکل گرفتند. جین آدامز و الن گیتس استار با الهام از توینبی هال (از پناه‌گاه‌های معروف در انگلستان) بهترین خانه ی اسکان را در شیکاگو در ۱۸۸۹ افتتاح نمودند (برین لند، ۱۹۹۵). داوطلبین و کارگران مزدبگیر معتقد بودند رفاه کودکان به بهترین شکل در این خانه‌های مراقبان طبیعی خود تأمین می‌شود؛ بنابراین آن‌ها به مراجعین خود کمک می‌کردند تا نیازهای اصلی شان از جمله بهداشت، مسکن و مراقبت روزانه تأمین شود. با کمک کارگران خانه‌های اسکان، خانواده‌ها می‌توانستند در مورد نیازهای مشترک و برای بهبود زندگی کودکان خود به یکدیگر کمک کنند. این کارگران در محله‌های فقیرنشین همراه با خانواده‌های نیازمند زندگی می‌کردند. کارگران خانه‌های اسکان به اولین برنامه‌ریزان جامعه‌ای، توسعه‌دهندگان و سازمان‌دهندگان اجتماعی تبدیل شدند که می‌توان آن‌ها را پیشگامان مددکاری اجتماعی در فعالیت‌های جامعه‌ای مدرن دانست. خانه‌های اسکان مرسوم تا همین امروز و در قرن بیست‌و‌یکم ادامه دارند. آن‌ها خدمات ارائه می‌دهند، به نیازهای اجتماعی برآورده نشده توجه دارند، درصدد ارتقاء اصلاحات اجتماعی هستند و نیاز‌ها را به سیاست‌گذاریهای اجتماعی ارتباط می‌دهند (کوئرین، ۲۰۰۳؛ استوارت، ۱۹۹۹).

مدرسه نوع‌دوستی نیویورک در سال ۱۸۹۸ تحت رهبری مری ریچموند از سازمان‌های خیریه ی بالتیمور، فرصت آموزش تابستانی را برای افرادی که می‌خواستند به عنوان مهمانان مهربان خدمت کنند، فراهم نمود. این مدرسه بعداً به عنوان مدرسه مددکاری اجتماعی دانشگاه کلمبیا شناخته شد (بری لند، ۱۹۹۵). تا دهه ۱۹۳۰ مددکاری اجتماعی به یک حرفه ی قانونی تبدیل شد که در ۳۴ دانشگاه در سرتاسر کشور (ایالات متحده آمریکا) تدریس می‌شد. مددکاران اجتماعی که به لحاظ حرفه‌ای آماده شده بودند، خیلی زود با خانواده‌ها و خانواده‌های پرورشگاهی برای بهبود مراقبت از کودکان شروع به کار کردند (الیوت و لاینینگر، ۲۰۰۷).

در سال ۱۹۰۴ به منظور توجه به الزام یک نظام رسمی، تئودور روزولت کنفرانس کاخ سفید را در مورد مراقبت از کودکان راه انداخت (کاهان، ۲۰۰۶). این کنفرانس به تشکیل دفتر کودکان در سال ۱۹۱۲ انجامید و با این کار دولت فدرال وارد زندگی خانواده‌ها شد که آغازی برای نهضت دفاع از کودکان در ایالات متحده شد (لیتزل فلنر و پ‌تر، ۱۹۹۷، ص ۳۹۵). این دفتر در ابتدا توسط یک مددکار اجتماعی به نام جولیا لاتروپ اداره می‌شد. با اتکا به فلسفهٔ نگهداری کودکان در خانواده‌های خود، صندوقی برای حمایت از مادرانی که نگه-داری از فرزندان خود را برعهده گرفته بودند، در نظر گرفته شد، اما هیچ منبع اقتصادی برای حمایت از آن‌ها وجود نداشت. مسئولیت تشخیص استحقاق دریافت حمایت، ‌ در این برنامه برعهده مددکاران اجتماعی بود (کاهان، ۲۰۰۶).

در سال ۱۹۳۵، فصل ۴ لایحه امنیت اجتماعی با تصویب قوانین کمک به کودکان وابسته، کودکان را قادر ساخت علی‌رغم وجود ناتوانی مالی در منازل خود بمانند. زنانی که همسران خود را به دلیل طلاق یا مرگ از دست داده بودند دیگر مجبور نبودند، فقدان کودکان خود را نیز تحمل کنند (هاکسی، ۱۹۹۵). برنامه‌های پرورشگاهی رسمی‌تری برای خانواده‌هایی که نمی‌توانستند از کودکان خود مراقبت کنند ایجاد شد و خارج کردن کودکان از منازل خود جای خود را به استقرار کودکان در موسسات داد.

مددکاری اجتماعی و خشونت خانگی؛ نظریه ها، ارزیابی و مداخلات - ترجمه ایوب اسلامیان