سایه خط خطی پدران زندانی بر سر فرزندان

به گزارش خبرنگار پرتال تخصصی مددکاری اجتماعی ایران و به نقل از ایلام-ایرنا- چشمانش را بست، آهی از ته دل کشید و با آستین لباسش اشک صورتش را پاک کرد، این نخستین بار نبود که این چنین دلش می سوخت؛حالا سه سال است که پدرش در زندان است و او لذت عید و گرفتن دستان پدر برای خرید ماهی قرمز سفره نوروز را حس نمی کند.

حس بسیار بدی داشت، با جثه نحیف و لاغرش دستش را از چادر مادر رها کرد و تا پاهایش جان داشت یک سره دوید. هر لحظه فریادهای مادرش که در لابه لای جمعیت صدایش می کرد، کمتر به گوشش می رسید، نمی دانست که باید تا کجا از این زندگی و سایه شومی که همچون بختکی سیاه بر زندگیش آوار شده بود، فرار کند. دلش آن قدر کوچک شده بود که دیگر غم و غصه های بزرگش در آن جا نمی شد، ˈچرا کودکی و معصومیت من باید این چنین در این سن کم به یغما برود؟ چرا داشتن یک زندگی سالم در کانون گرم خانواده و حضور پدر و مادر حسرت همه شب های من باشد؟ˈ کابوس های کلاس و مسخره کردن بچه ها در زنگ تفریح، از آن روز کلاس انشا آغاز شد که باید به مناسبت روز پدر هر کسی مطلبی در قدردانی از پدر می خواند. چه داشت از پدرش بگوید، پدری که به خاطر افزودن مال بیشتر دستانش را به حرام آلود و این چنین کانون گرم خانواده را از هم پاشاند. نفسش به شماره افتاده بود، هنگام دویدن کفشش پاره و به ناچار ایستاد؛ آخر مگر می شد تا آخر دنیا از این زندگی فرار کرد؟ کاش می توانست سایه خط خطی پدرش که آن روز در پشت میله های زندان بر روی سنگ فرش اتاق افتاده بود، پاک می شد. نگاه های سنگین، تنگ دستی و فقر و نداری پس از پدر، روز به روز او و مادرش را بیشتر آزار می داد، همیشه چشمان مادرش سرخ و ورم کرده بود و دستانش پینه بسته، آخر حالا مادر نان آور خانه شده بود و با کار در منزل دیگران، مجبور بود زندگیش را سامان دهد. قصه پر غصه کودکانی که پدرانشان در زندان بسر می برند، تراژدی پر از سوز و گدازی است که تا اعماق روح هر انسانی نفوذ می کند. کودکانی که نه طعم کودکی را می چشند، و نه به سبب اشتباه پدرانشان لذت داشتن پدر را احساس می کنند، نه از ترحم و زیر نگاه حقارت بار دیگران می توانند خود را پنهان کنند، و نه توان آن دارند که بار زندگی را به همراه مادر به دوش بکشند. یکی از زنان ایلامی که همسرش زندانی است گفت: ˈتمام زندگی و جوانی ام بر باد فنا رفت، اکنون همسرم در زندان است، خانواده ام طردم کرده اند و من مانده ام با این بچه شش ساله.ˈ ˈفریبا- الفˈ در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهار کرد: تا پیش از آنکه همسرم دچار وسوسه دوستان نابابش شود، زندگی آرامی داشتیم، کم می خوردیم و گرد می نشستیم اما با هم بودیم و لذت دور هم بودن به همه مال های حرام دنیا می ارزید. وی ادامه داد: ˈچندی بعد همسرم با چند نفر از دوستانش شروع به سرقت کردند و من بی اطلاع، هر روز پول بیشتر و پول بیشتر، تا اینکه پس از چند ماه دستگیر و به دام افتاد و راز آن همه پول دزدی فاش شد. وی افزود: اکنون همسرم در زندان بسر می برد و یک سال است تنها کودکم را به سختی و مشقت با کمک دوستان و آشنایان بزرگ می کنم. وی اضافه کرد: خانواده ام هیچ ترحمی به من و بچه ام نشان نمی دهند زیرا من خودسرانه تصمیم گرفتم با همسرم ازدواج کنم و به توصیه ها و نصیحت های برادرانم که سال ها در نبود پدرم برایم پدری کرده بودند، گوش ندادم. وی گفت: با وجود آنکه از کودکی خود درد یتیمی و بی پدری را چشیده ام اما مطمئنم که مرگ پدر بهتر از سایه شوم یک همسر و پدر زندانی و خلافکار است. وی افزود: برای این طفل معصوم و آینده اش که با ندانم کاری همسرم بر باد فنا رفته بسیار نگرانم زیرا که حرف ها و نگاه های دیگران هیچ گاه امانش نخواهد داد. دیگر شهروند ایلامی که برای ملاقات با همسرش به زندان مرکزی ایلام مراجعه کرده بود، نیز گفت: هیچ چیز بالاتر از داشتن عزت و آبرو نیست. ˈریحان- کˈ اظهار کرد: نگاه های سنگین رهگذران همچون پتکی است که بر سر آدم وارد می شود. وی ادامه داد: دو دختر دارم که شب و روز کارشان گریه و زاری است ، چون می دانند که آینده شان تباه شده و با این وضعیت هیچ گاه زندگی آرام و بی درد سری نخواهند داشت. وی افزود: دخترانم اکنون در سن ازدواج هستند و از این می ترسم که افراد اصیل و خانواده دار به خواستگاری شان نیایند. وی در حالی که اشک پهنای صورتش را گرفته بود با بغض گفت: همسرم با ندانم کاری خودش زندگی این دو بچه ام را بر باد داد. وی اظهار کرد: چندی پیش از زن همسایه شنیدم که داشت به یک نفر که برای تحقیق درباره دختر بزرگم به محله آمده بود؛ می گفت: ˈاز یک پدر خلافکار می توان چه انتظاری داشت که بچه هایش سر به راه باشند.ˈ وی افزود: از وضعیت کنونی بسیار نگران و ناراحتم؛ زیرا مردم همه را با یک چوب می رانند و همیشه تر و خشک را با هم می سوزند. وی اضافه کرد: اکنون دو دختر معصومم باید چوب پدرشان را بخورند و زندگی شان برای همیشه تباه و خراب شود. وی گفت: کاش پدرشان تصادف می کرد و می مرد بهتر از این سایه شومی بود که در زندان روی زندگی ما آوار شده است. مدیرکل زندان های ایلام گفت: هیچ کس دوست ندارد که در زندان گرفتار شود، و کانون گرم خانواده را از هم بپاشد. ˈسید محمد موسویˈ اظهار کرد: برخی افراد به واسطه انجام بزه و جرایم مختلف باعث می شوند که زندگی شان دستخوش تغییرهای نامبارک شود و دیگر افراد خانواده نیز تاوان اشتباه آن فرد را بدهند. وی افزود:باید فرهنگ مردم تغییر کند و همه را به یک چشم نگاه نکنند، اگر فردی در خانواده دچار بزهکاری شد، نباید با تعمیم آن به دیگر افراد خانواده همه را به همان چشم نگاه کنند. موسوی گفت: بدون شک وجدان هر فردی سرزنش کننده آن شخص خواهد بود و اکنون در این روزها به ویژه در آستانه سال نو کسانی که فرزند کوچک دارند و با ندانم کاری خود شیرینی سال نو را از آنها دریغ کرده اند، بسیار مغموم و ناراحت اند. وی اظهار کرد: تخلیه بار روحی روانی زندانیان در روزها و شب های نزدیک به سال جدید از اهمیت زیادی برخوردار است و از آسیب های رفتاری زندانیان می کاهد. مدیرکل زندان های ایلام افزود: در نوروز و روزهای باقی مانده تا سال جدید زندانیان فشار و استرس بیشتری به دلیل دوری از خانواده و جامعه تحمل می کنند و تقویت روحی روانی آنها بر عهده کارکنان و مسوولان زندان هاست. موسوی اظهار کرد: مددکاران، روانشناسان و کارکنان زندان با ارایه راهکاری های زندانبانی می توانند از بار روانی زندانیان کاسته و فشار ناشی از زندان و حبس را به ویژه در این روزهای نزدیک به نوروز از آنان دور کنند. مدیرکل زندان های ایلام گفت: ورزش از مؤلفه های مهم اصلاحی زندانیان است؛ با ورزش کردن به صورت مرتب نه تنها به میزان قابل توجهی از تنش درونی کاسته می شود بلکه از بروز مواردی همچون بی حوصلگی، اضطراب نیز پیشگیری می شود.