خشونت و آسیب در کودکان و نوجوانان

کنش های خشونت بار مدرسه و جامعه به بچه ها آسیب می زندSieger, Rojas-vilches, Mckinney, & Renk, 2004) واکنش بچه ها به خشونت از سطح متوسط تا سطح شدید در نوسان است و نشانگان اختلال اضطراب پس از سانحه (PTSD) از ان جمله است. به گفته بروس پری (2004 a, 2004 e)، تجربه آسیب "سبب ایجاد پاسخ اضطراب در یک دوره زمانی بلند مدت و نامعمول می شود". رخداد خطرناک و فراتحمل که زندگی فرد یا گروهی از وابستگان نزدیک را تهدید کند آسیب به شمار می آید.

در این مبحث انواع گوناگون خشونت و سایر تجربیات آسیب زایی که بیشتر بچه ها با آن روبرو می شوند را مورد بحث قرار می دهیم؛ علاوه بر این، دید کاملی از مداخلات مدرسه محوری که جهت تسکین اضطراب و آسیب برامده از مواجه با خشونت به عمل می آید ارائه خواهیم کرد. بررسی انواع خشونتی که کودکان در معرض آن قرار دارند

خشونت در خانه

کودکانی که در خانواده های خشن زندگی می کنند اثرات مستقیم و غیر مستقیم خشونت خانواده را تجربه می کنند. سوء استفاده جسمی و بی توجهی از جمله آثار مستقیم خشونت است. کج خلقی و ناسازگاری، تربیت نادرست ناشی از اضطراب، افسردگی یا ترس از خشونت آتی هم از اثار غیر مستقیم خشونت است (Jaff, wolfe, & Wilson, 1990; Jouriles & Norwood,1995). دیدن خشونت در خانواده ممکن است به آسیبی مشابه آسیب ناشی از سوء استفاده تمام عیار جسمی منجر شود. مشکلات رفتاری، شناختی و اجتماعی هم از پیامدهای  مشاهده خشونت است. کودکانی که شاهد خشونت هستند مشکلات رفتاری زیر یا دست کم بخشی از آن ها را تجربه می کنند: انزوا، پرخاشگری به همسالان و اعضای خانواده یا تخریب اموال خانه، خشونت نسبت به حیوانات، قهرکردن، تظاهر، رفتار بچگانه، فرار از مدرسه و بزهکاری، بیش فعالی، اختلالات خواب، سردرد، دل درد، اسهال، شب ادراری، و افسردگی (Jouriles, & Norwood, 1994; Openshaw & Halvorson, 2005).

برای مددکاران اجتماعی مدارس لازم است تا یک رابطه ی درمانی با کودکانی که در معرض خشونت و بی توجهی در خانه قرار داشته اند برقرار کنند. مدرسه باید مکان امنی برای کودک باشد، جایی که احتمال خجالت یا تهدید به حداقل برسد. مددکاران اجتماعی مدارس باید معلمان را درمورد علائم هشدار دهنده ی سوء استفاده یا بی توجهی هشدار دهند تا معلمان بتوانند  به شناسایی کودکانی که به نظر در خطر می باشند کمک کنند. مددکاران اجتماعی باید برای کمک به حفظ کلاس و مدرسه به عنوان مکانی امن و محیطی عاری از استرس برای کودک آسیب دیده همکاری کنند. تروما در مدرسه

متاسفانه کودکان و نوجوانان در مدرسه گاها و به طرق گوناگون با آسیب روبرو می شوند. برخی از تروماها دور از مدرسه رخ می دهند؛ مانند تصادفات دانش آموزان با ماشین یا مرگ دانش آموزان در تصادف اتوبوس مدرسه زمانی که عازم محل برگزاری یک مسابقه و یا گردش علمی می شوند و یا حوادثی که در مسیر مدرسه یا بازگشت از آن رخ می دهد. تروماهای دیگری هم ممکن است رخ دهد؛ مانند تیراندازی در محوطه مدرسه. هر دانش آموز به شکل خاص خود به خشونت و فاجعه عکس العمل نشان می دهد. حتی دانش آموزانی که به طور مستقیم درگیر حادثه نبوده اند یا قربانیان را نمی شناخته اند هم ممکن است ترس، دلهره و حس آسیب پذیری پیدا کنند.   منازعه

دانش آموزان گاه درمعرض اشکال خفیف تر خشونت قرار می گیرند و منازعه از آن دسته است. این اتفاقات ممکن است جزئی باشند اما چه بسا سبب بروز ترس و اضطراب در دانش آموزانی که آن ها را تجربه می کنند شوند. مدیران مدارس با وضع مجازت های جدی برای طرفین منازعه می توانند آن را تا حدی کاهش دهند. مجازات شاید مدت و شدت منازعات مدرسه را هم کاهش دهد. در صورت وجود تماشاچی بر مدت و شدت خشونت منازعات افزوده می شود. اگر دانش آموزان به صورت فوری و خشونت آمیز به تعاملات منفی واکنش نشان دهند منازعات به قوت خود باقی خواهد ماند و تلاش های پیشگیرانه ای که به عمل آمده است راه به جایی نمی برد. نمونه موردی

 دوان 18 سال داشت و دانش آموز کلاس دوم دبیرستان بود. او از دانش آموزان مبتلا به اختلال عاطفی بود و در کلاس های آموزشی خاص این نوع دانش آموزان  حاضر می شد. والدین او نمی خواستند او در یک کلاس جداگانه ی آموزش ویژه قرار گیرد که برای اصلاح رفتار او طراحی شده است. او سابقه خشونت داشت و  به تازگی و بعد از یک استراحت 6 ماهه و گذراندن یک دوره برنامه مداخلاتی ناحیه ای به مدرسه بازگشته بود. علت حضور او در این برنامه حضور در یک منازعه خشونت بار مدرسه ای بود.

چند روز پس از بازگشت به مدرسه به ناگهاه  از جایش برخاست و فریادکنان به معلم خود گفت، "برو دست از سرم بردار، تنهام بزار". مدیر مدرسه جلسه ای برگزار کرد تا برنامه شخصی آموزش او (IEP) را بازبینی کند و نهایتا تصمیم بر این شد که او را به مرکز مداخله بفرستند. والدین این تغییر را نپذیرفتند و وکیل استخدام کردند. پس از بررسی وضعیت دوان به او اجازه داده شد تا به دبیرستان عادی خود برگردد، اما ناحیه آموزشی یک دستیار استخدام کرد تا در تمام طول روز او را همراهی کند. کار دستیار این بود که دوان را از منازعه دور کند.

یک روز در سالن مدرسه دوان و دانش آموز دیگری که راه خودش را می رفت به هم فحش دادند و یک دیگر را هل دادند. آن ها در سالن شلوغ یکدیگر را می کشیدند و سر هم داد می زدند. به این ترتیب دانش آموزان دیگر نمی توانستند از سالن به کلاس های خود بروند. پیش از توقف درگیری، چند دانش آموز زمین خوردند و به قفسه ها برخود کردند. برخی از دانش آموزانی که افتاده بودند صدمه دیدند و شدت منازعه آن ها را ترسانده بود. به هر حال دانش آموزان پس از اتمام درگیری به کلاس رفتند. دوان و دانش آموز دیگر سه روز تعلیق خوردند. 

شدت دعوای ان روز دانش آموزانی که شاهد آن بودند را شوکه کرده بود و بچه ها نمی توانستند تمرکز خود را حفظ کنند. در مورد این گروه از دانش آموزان  هیچ مداخله یا سوالی به عمل نیامد. در واقع آن ها یک روز مدرسه را از دست دادند زیرا مدرسه به نیازهای آنان پاسخ نداده بود. در پایان آن روز معلمان با هم در مورد تاثیری که این درگیری بر دانش آموزان گذاشته بود صحبت کردند. به اعتقاد آنان باید برای دانش آموزان حاضر در این منازعه و به ویژه آن هایی که صدمه دیده بودند یک بحث گروهی به راه می افتاد. بهتر بود که مسئولین و مددکار اجتماعی مدرسه به صورت گذرا از همه کلاس ها بازدید می کردند و با دانش آموزانی که تحت تاثیر این دعوا قرار گرفته بودند ملاقات می کردند. آن ها باید سلامت جسمی و روحی آنان را جویا می شدند. مسئولین باید اطمینان می دادند که مسببین منازعه مجازات می شوند و مدرسه یک محیط امن و روابط خشونت بار میان دانش آموزان را تحمل نخواهد کرد. خشونت اجتماع

خشونت دامن تعدادی از کودکان و نوجوانان را گرفته است. تخمین زده می شود که تقریباً یک سوم دانش آموزان دوره اول و دوم دبیرستان شاهد خشونت در جامعه خود هستند(Schwab-Stone et al.,1999). خشونت در مناطق مرکزی شهر بیش تر است. بر اساس گزارش مازا و رینولدز (1999)، تنها 12 درصد از جوانان ساکن این نواحی عدم خشونت را گزارش کرده اند.

کودکان جوامع دستخوش خشونت همیشگی در مقایسه با کودکان جوامعی که خشونت مقطعی دارند عکس العمل شدیدتری نشان می دهند. دلیل این امر آن است که ان ها یاد نگرفته اند که باید همیشه آماده رویارویی با خشونت باشند. به موازات طولانی تر شدن و تشدید رویداد آسیب زای فراروی کودک بر میزان اضطراب و بروز واکنش های عاطفی شدیدتر افزوده می شود. بنابراین برخی کودکان به دلیل مواجه ممتد با خشونت در خانه و محله خود آثار بلندمدتی را تجربه می کنند.

کودکان و نوجوانانی که در معرض خشونت اجتماعی هستند انواع مختلفی از علائم مرضی روانشناختی را از خود بروز می دهند؛ از افسردگی و اضطراب گرفته تا رفتارهای ضداجتماعی (گوشه گیری) و خود کشی. تماس با خشونت اجتماعی یکی از عوامل خطرناکی است که به بروز مسائل عاطفی و رفتاری در کودکان و نوجوانان منجر می شود (Sieger et al., 2004).

کودکانی که زندگی شان در معرض خشونت مزمن قرار دارد مشکلاتی مانند ضعف تمرکز (به دلیل کمبود خواب)، دشواری در توقف افکار خشونت آمیز و وابستگی اضطرابی به مادر در مدرسه را تجربه می کنند؛ نیز کودکان در معرض خشونت در بازی هم ممکن است خشن تر عمل کنند چون به تقلید رفتارهایی که دیده اند می پردازند و مقابله با ترس برای شان دشوار است. (Sieger et al., 2004). نمونه موردی

جوان 16 سال داشت و دانش آموز دوره ی اول دبیرستان بود. وقتی جوان 10 ساله بود پدرش به دلیل ارتکاب قتل به زندان افتاده بود. جوان و مادرش حداقل ماهی یک بار پدر را ملاقات می کردند. جوان در مدرسه مشکل داشت و بسیار غیبت می کرد. جوان به واسطه اختلال عاطفی که در او تشخیص داده شده بود خدمات آموزشی ویژه ای دریافت می کرد.

برخی از مشکلات مدرسه جوان دوست دختر او را نیز درگیر کرده بود. جوان بر سر او داد می زد و چند باری هم او را زده بود. والدین جوان مدام با مدرسه تماس می گرفتند تا از این موضوع شکایت کنند اما دختر علی رغم اندوه و سرزنش های خانواده و دوستان هم چنان به دیدن جوان می رفت.

جوان عضو دسته تبهکاران بود و مدام با دسته های تبهکار دیگر منازعه می کرد. یک روز عصر دسته او با یک باند دیگر شدیدا درگیر شد و در جریان این منازعه خشونت بار بهترین دوست جوان به دلیل اصابت ضربات چاقو در آغوش او جان سپرد. وقتی به مدرسه بازگشت همه درمورد این منازعه صحبت می کردند. جوان منزوی شد و با مددکار مدرسه و مشاور یا هیچ کس دیگری درمورد این منازعه صحبتی نکرد. بیش تر دانش آموزان مدرسه از او می ترسیدند بنابراین او حمایت کمی از جانب هم سالان خود دریافت می کرد. سایر اعضای دسته او را به لحاظ عاطفی حمایت کردند اما جوان تاب تحمل مرگ دوست و اعدام قریب الوقوع پدرش را نداشت. مددکار اجتماعی مدرسه سعی در ارام کردن او و اعتماد سازی داشت با این حال نتوانست کمکی به او کند. بلایای طبیعی

بلایای طبیعی به ویژه اگر با باخمانی همراه باشند سبب ایجاد آسیب برای بچه ها می شوند. طوفان های کاترینا و ریتا سبب شد که بسیاری از مدارس خارج از محدوده طوفان آمریکا بتوانند به بچه ها و خانواده هایی که سیل موجب خرابی خانه ها و بی خانمانی آنان شده بود کمک کنند. بسیاری از خانواده ها همه چیز خود را از دست داده بودند و ارتباط آن ها با جامعه کاملا ً قطع شده بود. بیش تر افرادی که نجات یافته بودند همه چیز خود را از دست داده بودند و بعضاَ خبری از دوستان، اعضای خانواده و حتی حیوانات خود نداشتند. به مرور و با اطلاع از میزان دقیق خرابی و مرگ و میر ایجاد شده بر احساس فقدان و ترس اولیه افزوده می شد و وضع بدتر می شد.  نمونه موردی

طوفان ریتا، مارکوس 12 ساله و مادرش را بی خانمان کرد. مارکوس تحت آموزش های ویژه قرار گرفت. او و مادرش منزل خود در گالف کوست را تنها با چند تکه لباس، سگ خانگی و اعضای خانواده بزرگ خود ترک کردند. مارکوس و مادرش قبل از ان که بتوانند در آپارتمان خود ساکن شوند سه هفته را در یک شهر دیگر و در خانه یکی از اقوام سپری کردند. اقامت طولانی مدت سبب شد که مارکوس در یک مدرسه دیگر ثبت نام شود. پس به خاطر دوری از خانه هیچ پیشرفتی نداشت. روز اول مدرسه می خواست در مورد احساساتی که از بابت ترس و فقدان به او دست داده بود حرف بزند. وقتی تصاویر حادثه پخش شد می خواست در مورد عکس ها و تجربه اش با همکلاسی ها صحبت کند. او درمورد محل قبلی خانه خود و آنچه به سرش آمده بود حرف می زد. درنهایت توانست پس از یک ماه به خانه برگردد. پس از بازگشت بازهم می خواست برای همکلاسی ها از آن چه رخ داده بود سخن بگوید.   

مارکوس و مادرش با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کردند، یکی از این مشکلات ان بود که وقتی در اپارتمان اجازه نگه داری سگ نمی دهند سگ اش را کجا باید نگه دارد.  آن ها به غذا و مواد خوراکی نیاز داشتند و مارکوس به لباس مدرسه نیاز داشتاین ها نگرانی های عمده ای برای مارکوس و مادرش ایجاد کرده کرده بودند؛ این در حالی است که نتواسته بودند با فقدان های دیگر خود کنار بیایند. مددکاران مدرسه به لحاظ عاطفی می توانند یاری رسان باشند و در مورد منابع منطقه ای مربوط به غذا، لباس و پول اطلاعات ارائه کنند. معمولاً چند هفته طول می کشد تا افراد سانحه دیده و بی خانمان از آژانس مدیریت بحران فدرال (FEMA) یا صلیب سرخ پولی دریافت کنند. مددکاران اجتماعی مدرسه می توانند از مدرسه و جامعه درخواست پول و لباس و لوازم منزل کنند. البته به شرطی که کل جامعه تحت تاثیر ان حادثه قرار نگرفته باشد. مددکاران اجتماعی کمک به قربانیان رویدادهای طبیعی را باید از "محل زندگی قربانی" شروع کنند و نیازهای اساسی آنان یعنی خوراک و مسکن را برطرف کنند. واکنش ها به رویدادهای آسیب زا

افرادی که با رویدادهای آسیب زا مواجه می شوند با احساس ترس، نگرانی و فقدان دست و پنجه نرم می کنند. افراد درون موقعیت های بسیار استرس زا به انواع مکانیسم های سازگاری روی می آورند (Milgram & Toubiana, 1996) ؛ ازجمله به بیرونی سازی رفتار و پرخاشگری و دفاع یا رفتارهای اجتنابی. شرکت در تشییع جنازه ها و بزرگ داشت ها از مصادیق رفتارهای مقابله ای است؛ انزوا و به درون ریختن غم و غصه هم از مصادیق رفتارهای اجتنابی است. غصه اندوه ممکن است با عزاداری متعارف فرق داشته باشد و این به دلیل ماهیت یادآوری و تجربه مجدد و شدت بسیار زیاد علائم این نوع آسیب ها است (Nader, 1996). غصه را می توان اندوه دانست؛ اما واکنش اصلی به آسیب، ترس است. بلایای طبیعی مثل سونامی و طوفان یا اعمال خشونت باری که موجب مرگ و میرهای فراوان و نامنتظره می شوند از جمله رویدادهای آسیب زا هستند. بلایای شخصی مانند آتش گرفتن خانه، غرق شدن یا تصادفات چه بسا برای بازماندگان آسیب ایجاد کند. موقعیت هایی مانند مرگ همزمان چند نفر در مدرسه، تصادف اتوبوس مدرسه، سقوط هواپیما و اعمال تروریستی هم آسیب جمعی به شمار می ایند. هنگامی که یک جوانان در جریان یک رویداد خشونت بار شدیدا آسیب می بیند باید یک یا چند جنبه از تجربیات، عواطف و عوارض آسیب را بررسی کرد. (Nader, 2001). عناصر مهمی که در ارزیابی بچه فقدان زده باید در نظر داشت عبارتند از:  میزان اضطراب/ترس
•    تشخیص DSM-IV-TR (به ویژه تشخیص علائم PTSD )
•    تجربه ی پس از فقدان/ آسیب/ بحران
•    معنای ویژه این آسیب (Webb, 2002, pp.374-375) واکنش شدید به آسیب را هم معلمان و هم دانش آموزان تجربه می کنند. آسیب های جانشین یا ثانویه زمانی رخ می دهند که بزرگسالان "به داستان های کودکان گوش دهند، بازی آن ها را تماشا کنند و احساسات توام با خشم، دلتنگی و ترس بچه ها را شاهد باشند " (Cunningham, 2006, p. 327). معلمان ممکن است بسیار نگران شوند یا اضطراب و ترس در مورد خشونت در آینده داشته باشند، که این تمرکز آن ها را کاهش می دهد. نگرانی معلمان از خشونت های بیشتر آن ها را بسیار نگران، مضطرب یا هراسان می کند و این احساسات تمرکز را از آنان سلب می کند. 

کودکان مقطع ابتدایی ممکن است استرس و اضطراب ناشی از آسیب را تجربه کنند؛ این نوع آسیب خود را به صورت دردهای جسمی مانند سردرد یا دل درد نشان می دهد. آن ها ممکن است از بابت مرگ یا خشونت های اتی یا تجربه تغییرات مشابه افسردگی نگران باشند؛ مواردی نظیر گوشه گیری، کاهش تمرکز و اختلالات خواب و خوردن. برخی کودکان علائم پرخاشگری را از خود نشان می دهند؛ نظیر اسهال و شب ادراری. دیگر کودکان ممکن است خشن و لجباز شوند (National education associateon, 2000).

بچه های دیگر ممکن است مشکلات تحصیلی پیدا کنند، مانند افزایش غیبت، افت نمرات، عدم علاقه به فعالیت ها یا دوستان. جزئیات حادثه آسیب زا ممکن است حواس آن ها را درگیر خود کند. انزوا، گوشه گیری یا حساسیت بسیار و بیش فعالی از عکس العمل های رایج است .(Perry, 2002a) پسران ممکن است از انتقام سخن بگویند یا از خود خشم و نفرت بروز دهند. بچه های بزرگ تر ممکن است خود را سرزنش کنند یا واقعیت را تحریف نمایند. آن ها پیوسته رویداد را مورد بحث قرار می دهند و واقعیت را بازسازی می کنند. (National Education Association, 2000).

تکرار افکار مربوط به رویداد و عذاب وجدان به خاطر نجات پیدا کردن از واکنش های معمول این نوع بچه ها است. علائمی که آسیب ایجاد می کند بسیار شبیه اختلال کاهش توجه/ بیش فعالی (ADHD) است؛ این اختلال مانع از آن می شود که کودک جهت مقابله با آسیب کمکی دریافت کند. کودکان آسیب دیده بیشتر بر اطلاعات غیر کلامی مثل حالت چهره ای تمرکز می کنند. این مسئله موجب سو تعبیر پاسخ های دیگران می شود. نیاز افراد به ابراز احساسات شدید است و عواطف خود را در قالب گریه یا خشم نشان می دهند. دیگران حتی الامکان از صحبت پیرامون موضوع اجتناب می کنند. اضطراب و ترس از تکرار شدن خشونت اغلب منجر به ناتوانی در تمرکز می شوند. نگرانی و ترس از تکرار خشونت غالبا به ناتوانی و عدم تمرکز منجر می شود. نیز رفتار فرد ممکن است ناهماهنگ و ارتجاعی شود. شاید هم تمام توجه کودک به مساله مرگ جلب شود.

خشونت مداوم علائم وسیع تر و مشکلات ماندگارتری ایجاد می کند. واکنش های شدید به آسیب عبارت اند از:

1.    اختلال خواب و تنهایی
2.    اختلالات خوردن
3.    افسردگی
4.    وحشت زدگی سریع (اضطراب) 
5.    حساسیت بالا (نگاه دقیق به محیط یا زندگی در ترس همیشگی)
6.    جستجوی نقاط امن در محیط (بررسی یک اتاق)
7.    انتقام خواهی 
8.    خطر پذیری، عملکرد ناگهانی و غیر ارادی
9.    رفتار خشونت آمیز
10.    واپس روی
11.    مشکلات تحصیلی (غیبت، افت نمرات)
12.    بروز افکار بدبینانه
13.    استعمال مواد مخدر
14.    مشکلات ارتباطی
15.    انزوا (توقف عواطف معمول کردن) واکنش به آسیب مستلزم دخالت متخصصان مربوطه (مثل مددکاران اجتماعی) است. عدم درمان آسیب ممکن است به ناتوانی دائمی منتهی شود. (Perry, 2002b) در صورت دخالت نکردن متخصصان اثرات ناشی از تجربه آسیب یه احتمال زیاد از بین نمی رود و این مسئله به عملکرد تحصیلی ضعیف و ناتوانی در ایجاد و حفظ روابط اجتماعی منجر می شود.

فردی که در حالت انزوا می مانند به احتمال زیاد خاطرات مربوط به آسیب را به فراموشی می سپرد و روابط خود با دیگران را قطع می کند. رفتارهایی مثل خیال پردازی، توهم، حواس پرتی، تقلید و شخصیت زدایی از عوارض فراروی فرد تنها است و در چنین شرایطی  احتمال بروز مجدد آسیب بالا است(Perry, 2002).  اگر مددکار مدرسه همیشه در دسترس باشد می تواند با بچه ها حرف بزند و با پرسش در مورد رویداد آسیب زا از وخامت اوضاع بکاهد.   

آسیب ممکن است اندوه بار باشد. مهم ترین حس کودک ترس است. ترس مانع از سوگواری برای عزیز از دست رفته می شود. احساس غالب در مرحله دوم، غصه است. در این جا صحبت در مورد واقعه آسیب زا امری ضرروری است زیرا کودکان واکنش های مراقب خود را تقلید می کند. باید به کودکان اجازه داد تا در مورد رویداد آسیب زا هر اندازه که می خواهند صحبت کنند. مددکار مدرسه باید به کودک گوش دهد و سوالات او را به بهترین وجه پاسخ دهد(Perry & Rosenfelt, 1999).

مددکار مدرسه باید از علائم PTSD آگاهی داشته باشد. مغز سالمی که در معرض تهدید قرار گرفته است به شکل طبیعی این نوع اختلال را از خود بروز می دهد. (Perry, 2002e). DSM-IV-TR اختلال آسیب پس از اختلال یعنی "رشد عوارض شخصیتی به دنبال مواجه شخصی با واقعه ای که متضمن تهدید واقعی یا تصوری یا جراحت شدید باشد"؛ یا تجربه نزدیک یا شنیدن مرگ یا تهدید به مرگ یک فرد عزیز یا نزدیک (American Psychiatric Association, 2000, p. 468). تجربه مجدد رویداد استرس زا، اجتناب و عدم تمایل به پاسخ گویی، تحریک پذیری بالا و افت قابل توجه عملکرد بالینی از علائم دیگر PTSD است (American Psychiatric Association, 2000, p. 468).

اگر علائم یه ماه ادامه داشته باشد PTSD محرز می شود. اگر بین رویداد آسیب زا و آغاز علائم 6 ماه فاصله بیفتد ممکن است تأخیر در بروز PTSD تشخیص داده شود (American Psychiatric Association, 2000, p. 465)


منابع مددکاری اجتماعی مدرسه؛ لیندا اپن شاو؛ ترجمه ایوب اسلامیان و یاسر بشیری. تهران: آوای نور (1394)