نظریه گیدنز و چلبی در رابطه با امنیت

نظریه گیدنز - گیدنز معتقد است که امنیت را می توان موقعیتی خواند که در آن با یک رشته خطرهای خاصی مقابله شده و یا به حداقل رسانده شده باشند.

تجربه امنیت به تعادل اعتماد و مخاطره بستگی دارد. امنیت چه به معنای بالفعل و چه به معنای تجربی آن، ممکن است به انبوهه ها یا مجموعه هایی از آدم ها، تا حد امنیت جهانی و یا به افراد ارتباط داشته باشد(گیدنز،1377: 44). به این ترتیب گیدنز مصونیت در برابر خطرها را امنیت تعریف نموده است.

در نظر گیدنز خطر و امنیت دو روی سکه را تشکیل می دهند. به گونه ای که وقتی روی امنیت در دست است، خطر رخت بربسته است و بالعکس زمانی که با خطر دست و پنجه نرم می کنیم، امنیت مغشوش و پنهان است. سپس وی به طرح امنیت وجودی به عنوان یکی از صورتهای مهم امنیت می پردازد و از ضرورت امنیت وجودی برای مقاومت در مقابل هجوم گسترده و بی سابقه مخاطرات امنیت وجودی عبارت است از: ایمن بودن؛ یعنی در اختیار داشتن پاسخهایی در سطح ناخودآگاه و خودآگاهی عملی برای بعضی پرسشهای وجودی بنیادین که همه آدمیان در طول عمر خود به نحوی مطرح کرده اند (همان، ۷۵). به عبارت دیگر این اصطلاح به اطمینانی اشاره دارد که بیشتر آدم ها به تداوم تشخیص هویت خود و دوام محیط های اجتماعی و مادی کنش در اطراف خود دارند (همان، ۱۱۰).

گیدنز از نظریه ساختاربندی اش برای توضیح شرایط جامعه مدرن بهره گرفته است و بواسطه آن به مخاطرات و تهدیدهای جامعه مدرن و همچنین منابع و امکانات این جامعه اشاره می کند. گیدنز بحث خود را با این فرض آغاز می کند که خود مفهوم منفعلی نیست که صرفاً تحت تاثیرات بیرونی شکل گرفته باشد. افراد ضمن ساختن و پرداختن هویت شخصی خویش به طور مستقیم در ایجاد و اعتلای برخی از تاثیرات جهانی نیز مشارکت دارند. تردیدی نیست که دنیای متجدد کنونی به میزان گستردهای فراسوی محیط فعالیت های انفرادی و تعهدات شخصی امتداد می یابد. دنیای متجدد آکنده از تهدیدها و خطرات احتمالی است که اصطلاح بحران، نه فقط به عنوان نوعی وقفه، بلکه به عنوان وضع و حالی کم و بیش مداوم، درباره آنها مصداق می یابد. با این وصف دنیای تجدد به طرز عمیقی در قلب هویت و احساسات شخصی نیز نفوذ می کند. وی معتقد است اعتماد و امنیت، خطر کردن و در معرض خطر قرار گرفتن، چیزهایی هستند که به مناسبت های تاریخی مختلف در جامعه وجود داشته و دارد و اعتماد و مخاطره، امنیت و خطر، این ویژگیهای دوقطبی و تعارض آمیز مدرنیته، همه جنبه های زندگی روزانه را تحت تاثیر قرار می دهند و بار دیگر درهم تنیدگی خارق العاده موقعیت محلی و جهانی را بازتاب می کنند. گیدنز تاکید می‌کند که برای درک ضرورت توجه به امنیت، نخست باید به سیمای مخاطره آمیز خاصی مدرنیته نگاه دقیق تری انداخت(همان، 62-63).

گیدنز در پاسخ به این سوال که امنیت وجودی چگونه حاصل می شود، بحث اعتماد بنیادین را مطرح می کند. اعتماد بنیادین تشکیل دهنده رابطه ای است که جهت گیری عاطفی و شناختی به سوی دیگران، به سوی دنیای عینی و به سوی هویت شخصی از آن سرچشمه می گیرد. تجربه اعتماد بنیادین در حقیقت هسته امیدواری است و منشاء چیزی را تشکیل می دهد که آن را شهامت بودن می نامد. اعتماد بنیادین در همان حال که تحت تاثیر توجهات محبت آمیز نخستین مراقبان و سرپرستان کودک تشکیل می شود، رفته رفته هویت شخصی را به طرزی سرنوشت ساز به مهربانی ها و خوشامدهای دیگران وابسته می سازد (همان، 63).

نظریه چلبی

یکی از مفهوم سازی های دیگر که در حوزه امنیت صورت گرفته، تقسیم بندی چهار بعدی چلبی از امنیت است. او معتقد است چهار علقه افصل تفکیک کرد: علقه شناختی، علقه مادی، علقه اجتماعی و علقه امنیتی (چلبی، ۱۳۷۵: ۶۳). در این حد انسان به عنوان موجودی هدفمند و بالقوه مضطرب، جهت حفظ آرامش و صیانت خود در ارتباط با محیط های اثباتی و اجتماعی، درصدد تحقق اهداف خود است.

برای علقه امنیتی ممکن است چهار بعد اساسی قائل شد، شامل:

1. امنیت مالی
2. امنیت جانی و بهداشتی
3. امنیت جمعی و گروهی
4. امنیت فکری (همان، ۳۲).

چلبی، ناامنی را ناشی از تضعیف اعتماد اجتماعی فرض کرده که خود ریشه در سیاسی شدن نظم اجتماعی دارد. به نظر او در صورتی که نظم اجتماعی در جامعه ای بیشتر سابقه سیاسی به خود بگیرد و ابعاد اجتماعی - فرهنگی آن ضعیف شوند، یعنی ضعف در اجتماع عام و وفاق اجتماعی عام، به همان نسبت نیز روابط بین کنشگران در تمام سطوح بر اساس سوگیری های عاطفی و خاص گرا به صورت دوست و دشمن تعریف می شود و به همان نسبت میزان اعتماد اجتماعی متقابل تعمیم یافته، تضعیف گشته و علقه امنیتی آنها برجسته می گردد. در چنین نظمی، افراد و گروه ها احساس امنیت مالی، جانی، فکری و جمعی نمی کنند.

در چنین وضعیتی در غیاب طراوت فرهنگی و اجتماعی، انسان ها جهت پاسخگویی به نیازهای خود، اجباراً به صورت حیوانات سیاسی با یکدیگر رابطه برقرار می نمایند. رابطه ای که به بیان هگلی ارباب و نوکری است و ملاک حق نیز، زور است (همان، ۷۶).

تئوری امنیت چلبی تنها در بعد فردی و گروهی باقی نمی ماند و امنیت ملی را نیز یکی از علقه های مهمی می پندارد که متأثر از خصلت اثباتی نظام بین الملل است. او معتقد است: "در سطح فراملی هم، این نظم بین المللی برای کنشگران جمعی، بخصوص کشورها، بیشتر خصلت اثباتی یعنی سیاسی و اقتصادی دارد. لذا علقه امنیت ملی عمدتاً در بعد بیرونی برای کشورها مهم است. امنیت ملی، بویژه برای کشورهایی که در قشر پیرامونی قرار دارند، دارای چهار بعد عمده است. این چهار بعد عبارت اند از:

تسلط اقتصادی، هجوم نظامی، هجوم فرهنگی و تجزیه و اضمحلال ملی، گرچه بدیهی است که امنیت ملی هر کشوری به عوامل درونی و بیرونی آن بستگی دارد، معذالک، پشتوانه اصلی آن را باید در کم و کیف ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نظام اجتماعی درونی آن جستجو نمود (همان، 77).


منابع:

1. گیدنز، آنتونی. (1381)، جامعــه شناســي، ترجمــه: منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ هفتم
2. گیدنز، آنتونی. (1377)، پيامدهای مدرنيته؛ ترجمه محسن ثلاثي؛ تهران: نشر مركز.
3. چلبي، مسعود. (1375)، جامعه شناسي نظم، تهران: نشر نی.