نظريه هاي شناختي رفتاري در مددكاري اجتماعي

ذهن گرایی ریشه در افكار كسانی چون كانت هگل و افلاطون دارد آنها جهان عینی را بیانی از ذهنیات انسانی می دانستند .

واقعیت اجتماعی در بیرون از ذهن افراد وجودندارد بنابراین باید دید مردم چه تعریفی از آن دارند .به واقعیت اجتماعی رفتار وكنش انسان معنا می دهد .برای تبیین واقعیت اجتماعی باید به رفتار و كنش كنشگر پرداخت تا به نیت درونی فرد از روی كنشی كه فرد انجام می دهد پرداخت .با توجه به این مسئله بین موضوعات مورد بررسی در علوم طبیعی و علوم انسانی تفاوت وجود دارد .موضوع علوم طبیعی واقعیت اجتماعی عینی است و موضوع علوم انسانی واقعیت های معنادار ذهنی است ..به عبارتی پدیده ها از روی شواهد عینی مطالعه نمی شوند بلكه با مراجعه به ذهن فاعل و آنه كه او تصور می كند بررسی می شود در واقع واقعیت اجتماعی نتیجه تفكر و عملكرد كنشگر است . نظریه های شناختی رفتاری : مضمون اصلی در نظریه های شناختی رفتاری آن است كه نحوه ی تفكر افراد چگونگی احساس و رفتار آنهارا تعیین می كند .دراین نظریه چنین فرض می شود كه علت آشفتگی انسانها رویداد های محیطی نیست بلكه برداشت ها ونحوه ی تصورات آنهااز رویدادهاست .گاز 1990ص527 بنابراین هدف شناخت درمانی تشخیص و اصلاح افكاری است كه به احساسات ورفتارهای نامطلوب می انجامد .این نظریه بر نقش تفكر غلط به عنوان عامل ایجاد مشكلات رفتاری و عاطفی تاكید دارد .این نظریه عنوان می كند كه اگر الگوهای فكری غلط افراد اصلاح شود رفتار آنها نیز تغییر خواهد كرد . سازه شخصی :افراد اشیای فیزیكی و اجتماعی دنیای اطراف خود را به گونه ای تعبیر می كندد كه از آن یك الگو بسازند بر مبنای این الگو مردم درباره اشیا ،دیگران و خودشان پیش بینی هایی را انجام می دهند و این پیش بینی ها را مبنای راهنمایی خود در اعمالشان به كار می گیرند .بدین ترتیب برای اینكه دیگران را درك كنیم باید الگوهای آنان یعنی شیوه ای كه جهان را تعبیر می كنند درك كنیم بنابراین تعبیر فرد از رویداد اهمیت دارد نه خود رویدادها . فلسفه ای كه پشت نظریه ی شناختی رفتاری است این است كه افكار و احساسات ما نقش كلیدی و بنیادی در رفتار ما دارند .برای مثال فردی زمان زیادی را صرف فكر كردن در باره ی سوانح هوایی می كند .بدین ترتیب وی از سوانح هوایی اجتناب می كند .هدف نظریه ی شناختی رفتاری آن است كه به مددجویان بگوید با وجود آنكه آنها نمی توانند بر تمام جنبه های دنیای پیراونشان كنترل داشته باشند لااقل می توانند بر چگونگی تعبیر و تفسیر و پرداختن بر چیزهایی كه در محیطشان است كنترل داشته باشند . دو ویژگی نظریه شناختی رفتاری : الف:باز سازی شناختی به مجموعه فنون و روشهایی گفته می شود كه هدف آن ایجاد تغییر در الگوهای فكری غلط مددجو است .
ب: رفتار كلامی،كلماتی كه به خود و دیگران می گویند  و تصورات ذهنی مددجویان در را بطه با خودشان وجهان پیرامونشان است . از جمله رویكردهای نظریه های شناختی رفتاری : الف:رویكرد منطقی هیجانی الیس  ب:رویكرد شناخت در مانی بك ج:رویكرد به خود دستور دادن مایكنبام د:رویكرد حل مسئله آرگلد فرید رویكرد منطقی هیجانی الیس الیس در جریان فعالیت های درمانی اش با روش روان كاوی فروید آشنا شد متوجه شد گرچه بیمارن با صحبت كردن درباره ی كودكی خود نسبت به شناخت مشكل خود بینش پیدا می كنند اما این بینش باعث حل مشكلات آنان نمی شود .وی معتقد بود بایدراه حل مشكلات افراد را در موقعیت هایی كه این مشكلات در آن بروز می كند جستجوكرد نه در گذشته آنهااز این رو با تغییر از گذشته برحال روش نطقی هیجانی را بنیان نهاد .الیس در نظریه ی خود تحت تاثیر فلاسفه رواقی ون زنو و اپیكتتوس بود .اپیكتتوس معتقد بود انسانها به وسیله اشیا بر آشفته نمی شوند بلكه نوع نگرشی كه افراد به امور پیدا نمی كندد آنها را آشفته می كند . وی همچنین تحت تاپیر بودا ،تائو بود كه آنها اعتقاد داشتند عواطف زاده فكراست درمانگر برای تغییر رفتار باید در عقاید فرد دگرگونی ایجاد كند . الیس از سه دیدگاه فیزیولوژیک، اجتماعی و روان شناختی به شخصیت می نگرد و در هر یک از این سه بعد، نظرات خاصی دربارة شخصیت ارائه می دهد (کریسنی، ۱۹۷۳).  مبنای فیزیولوژیکی: الیس معتقد است که انسان ذاتاً تمایلات بیولوژیکی استثنایی و نیرومندی برای تفکر و عمل به شیوه خاص دارد، که این شیوه ممکن است در جهت منطقی و غیرمنطقی باشد.. الیس انسان را موجودی می داند که ذاتاً تمایل مفرطی به سهل انگاری در تغییر رفتار خویش دارد. به عقیدة وی انسان مایل است که وابستگی خود را به بسیاری از اسطوره ها و تعصبات خانوادگی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، که از دوران اول زندگی و مراقبت و احتیاطی افراطی در امور خویش داشته باشد. به عقیدة الیس دیگر تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسانی احساس نیاز مفرط است به این که خود را برتر از دیگران و صاحب همة مهارتها بداند، توسل به نظرات احمقانه و بدبنیاد، پرداختن به تفکر آرزومندانه، توقع خوبی و خوش رفتاری مداوم از دیگران، محکوم کردن خود در مواردی که ضعیف عمل میکند و تمایل عمیق به زودرنجی و برآشفتگی عاطفی است. از نظر الیس، اگر انسان به این تمایلات طبیعی- و در عین حال غیر سالم- خود نرسد، خود، دیگران و دنیای خارج را مورد مذمت و نکوهش قرار می دهد (الیس، ۱۹۷۳: پاترسن، ۱۹۶۶: کرسینی، ۱۹۷۳). ۲٫ مبنای اجتماعی: الیس می پذیرد که انسان موجودی اجتماعی است و زندگی اجتماعی برای او لازم است. او معتقد است که انسان باید در اجتماع مطابق انتظارات خود و دیگران رفتار کند و بیش از حد خودمدار و خودبین نباشد، و زیاد بر سبقت جویی تأکید نکند. به عقیدة او انسان باید تا حدی از آن خصوصیتی بهره مند باشد که آدلر آن را علاقة اجتماعی و ارتباط با همنوع می داند. اما از طرف دیگر، معتقد است که پافشاری بر نگرش دیگران نسبت به خود و جلوه دادن آن به صورت نیازی مبرم، حالتی مرضی و مخرب نفس است. به نظر او، این که دیگران نسبت به ما نظرات خوبی داشته باشند مطلوب است، اما نباید ما هستی و وجود خود را در گرو نگرش مثبت دیگران نسبت به خود بدانیم. به عقیدة الیس، بلوغ عاطفی و سلامت روانی ایجاد تعادل مطلوب است میان اهمیت دادن و اهمیت افراطی دادن به داشتن روابط متقابل مناسب از جانب فرد (کرسینی، ۱۹۷۳: پاپن، ۱۹۷۴: الیس، ۱۹۷۳). ٫ مبنای روان شناختی: مطالعة شخصیت تنها از دو بعد فیزیولوژیکی و اجتماعی کافی نیست و باید بعد روانی رشد شخصیت را نیز مطرح کرد. به عقیدة الیس، گرچه انسان از نظر بیولوژیکی تمایل شدیدی به مضطرب کردن خود و تخریب نفس دارد و گرچه او در اجتماعی زندگی می کند که سبب پاره ای از نابسامانی های رفتاری اوست و آنها را تقویت می کند، اما دیدگاه روان شناختی شخصیت چگونگی رشد آن را مشخص می کند. الیس غریزه را به مفهوم کلاسیک آن قبول ندارد و بیشتر با مزلو در زمینة تمایلات انسان هم عقیده است. او می پذیرد که انسان تمایلی به عشق و محبت، توجه و مراقبت و تشفی آرزوها دارد و از مورد تنفر قرار گرفتن، بی توجهی، و ناکامی دوری می جوید. الیس توجیه منطقی خودرا در قالب یك رابطه میان a:یك روداد وحادثه ای كه برای فرد رخ می دهد b:نظام اعتقادی فرد وc:پیامد عاطفی و عكس العمل فرد در برابر حادثه روی داده
به نظر او نظام اعتقادی فرد ممكن است منطقی و عقلانی و یا غیر منطقی و غیر عقلانی باشد . الیس اضطراب و اختلال های عاطفی را نتیجه تفكر غیر منطقی و غیر غقلانی می داند .به نظر او عواطف وافكار كنش های جداگانه ای نیستند .از این رو تاز مانی كه افكار غیر منطقی ادامه یابد اختلال های عاطفی به قوت خود باقی است .وانسان رفتار غیر منطقی خودرا از طریق بازگوكردن آنها برای خود تداوم می بخشد .فرض الیس مبنی براین بود كه بین آنچه مابه خودمان می گوییم ونحوه ی احساس مارابطه ی نزدیكی وجود دارد .به عبارت دیگر غالب مشكلات هیجانی افراد و رفتار های وابسته آن از بیانات غیر منطقی افراد هنگام رویارویی با رویدادهایی كه مخالف میلشان است رخ می دهد ریشه می گیرد .الیس در روش درمانی خود به مددجویان آموزش می دهدبه جای به خود گفتنهای غیر منطقی از بیانات واقع بینانه استفاده كنند .نظریه های مشاوره وروان درمانی 1386ص118 چند نمونه از باورهای غیر منطقی در افراد : 1-اعتقاد به اینكه برای هر مشكلی فقط یك راه حل وجود دارد .
2-اجتناب از برخی از مسئولیت ها و مشكلات زندگی برای فرد آسان تر از مواجهه با واقعیت هاست .
3-فرد باید به دیگران وابسته باشد .
4-مردم باید همیشه با من دوستانه رفتار كنند . رویكرد شناخت در مانی بك: روش شناخت درمانی بك عمدتا برای درمان افسردگی ابداع شده است .نظریه شناختی بك درباره ی افسردگی و سایر اختلال های هیجانی حاكی از آن استكه افراد افسرده ودارای سایر اختلال های هیجانی به افكار غیر منطقی می پردازند واین علت اساسی مشكلات آنان است .از جمله افكار غیر منطقی به صورت زیر طرح شده است : استنباط دلبخواهی :نتیجه گیری بر اساس شواهد ناكافی
انتزاع انتخابی :تاكید بر جنبه های كم اهمیت موقعیت ونادیده گرفتن جنبه های مهم آن
تعمیم افراطی :نتیجه گیری كلی فرد درباره ی ارزش و توانایی خود براساس شواهد اندك
بزرگ یا كم اهمیت جلوه دادن رویدادها
شخصی كردن امور :مسئولیت رویداد های ناگوار هستی را به گردن گرفتن بنابر نظریه ی شناختی بك محتوای شناختی افراد افسردمنفی درباره خود ،درباره یتجارب جاری ویا درباره دنیا وتجارب آینده اش است . مهم ترین مرحله در روش شناخت درمانی بك كمك به مراجع برای شناخت افكار غلط و تصورات ناسازگارانه مولد مشكل است .یكی از فنون درمانی در این روش وارسی واقعیت یا فرضیه آزمایی است .در این فن درمانی به مددجو كمك می شود تا باور و افكار ناراحت كننده خودرا فرضیه هایی تصور كند و آنها را به طور آزمایشی بیاز ماید .ماحصل این فن آن است كه درمانجو متوجه خواهد شد كه افكارش غلط است و پس از اصلاح این افكار مشكلاتش برطرف خواهد شد . در روش شناخت درمانی بك مراحل زیر به كار می رود : مددجویان از افكار خود آگاه می شوند 2-آنها می آموزند كه افكار نادرست خودرا اصلاح كنند .3-این افكار غلط با شناختهای درست تر و عینی تر جانشین می شوند .4-بازخورد و تقویت درمانگر بخش مهم دراین فرایند است . رویكرد آموزش به خود دستور دادن مایكنبام :این روش قویا به سخن گفتن با خود تاكید دارد .منظور از به خوددستور دادن این است كه شخص به خود بگوید كه در موقعیت های مختلف چه كاری انجام دهد .مایكنبام معتقد است كه این با خود سخن گفتن منجربه تغییرات مطلوب در رفتار فرد می شود .روش به خود دستور دادن از دو منبع عمده سر چشمه می گیرد 1-درمان منطقی هیجانی الیس وتاكید بر آنكه باخود سخن گفتن غیر منطقی علت عمده آشفتگی هیجانی است .2- مراحل تحول زبانی كه طبق آن كودكان سخن گفتن درونی و كنترل كلامی ونمادی را بر رفتار خود كسب می كنند . روش آموزش به خوددستور دادن شامل مراحل زیر است : 1-    آموزش دادن به مددجو برای تشخیص دادن و آگاه شدن از افكار ناسازگارانه به صورت با خود سخن گفتن
2-    درمانگر ضمن اینكه شیوه های عمل كردن درست را توضیح می دهد رفتار مناسب را به مددجو می آموزد .
3-    سپس مددجوابتدا در ضمن اینكه دستورات شخصی را بلند برزبان می آورد رفتار هدف را انجام می دهد سپس آنهارا به صورت نهان با خود تكرار می كند .
4-    باز خورد درمانگر دراین مرحله به مددجو كمك می كند تا اطمینان حاصل كند كه حل مسئله از راه دستوردادن به خود به جای شناختهای مولد اضطراب قبلی را خواهد كاست .سیف ،1373 رویكرد حل مسئله این روش با تلاش های آرگلد فرید گسترش یافت اندیشه اصلی آرگلد فرید این است كه باید به مددجویان راه های برخورد درست با موقعیت های كلی را آموخت نه صرفا راه حل های خاص برای مشكلات خاص .روش حل مسئله فرید به این نظور تدوین شده است كه به جای كمك به مددجو برای مقابله با تك تك مشكلات به آنها روش كلی برخوردد با مسائل را آموخت . از جمله مراحل این روش : تشخیص موقعیت كلی : در این مرحله به مددجو آموزش داده می شود كه مشكلات را تشخیص دهد و متوجه شود كه می توان آنها را به صورت نظام مدار و معقول برخورد كرد نه به صورت آنی و تكانشی .
تعریف مسئله :از مددجو خواسته می شود تا مسئله یا مشكل را به دقت تعریف كند .تحلیل دقیق مسئله ریشه ،علت ،چرایی مسئله را آشكار می سازد . ایجاد راه حل های مختلف :پس از آنكه مسئله تعریف شد به مددجو توصیه می شود تاباروش بارش مغزی هر آنچه را كه به نظرش می رسد بیان كند .بارش مغزی روشی است كه در آن ذهن فرد آزادانه بدون هیچ گونه ممنوعیتی به كار می افتد و هرنوع را ه حلی چه معقول و چه نامعقول را بیرون می ریزد .در این روش تاكید بر كمیت راه حلهاست نه كیفیت آنها . تصمیم گیری :در این مرحله هریك از راه حلها به دقت امتحان می شود و راه حل های نامعقول یكی پس از دیگری كنار گذاشته می شود . تایید :در این مرحله باید مشخص شود كه پس از آنكه راه حل به اجرا در آمد موفقیت آمیز بوده یا خیر ؟در غیر این صورت فرایند حل مسئله دوباره تكرار می شود .سیف ،1373،ص435تا437 هدف نظریه های شناختی رفتاری تحریف سوگیری های و اگلوهای فكری غلط است تا انسانها بهتر كار كنند . ویژگی های مشاور در استفاده از این نظریه : گرم ،صمیمی و رفتار براساس اصل همدلی
الگوی اموری بودن كه قرا به آموزش آن است
دوری از پند ،نصیحت ،قضاوت
موارد استفاده از نظریه های شناختی رفتاری
اضطراب، افسردگی، خشم، مشکلات زناشویی و زوج درمانی ، مهارتهای بین فردی ضعیف، مهارتهای والدینی، اختلالات شخصیت، اختلال وسواسی، اختلالات خوردن غذا، علائم روانی تنی، اعتیاد و اختلالات روانی. فرایند درمان با استفاده از این دیدگاه به صورت تدریجی است یعنی مددجو گام به گام به سوی تغییر رفتار حركت می كند .گروه در مانی یكی از روش های وثر در بهره گیری از این نظریه است .


منابع : مالکوم پین، 1947،"نظریه های نوین در مددکاری اجتماعی". ترجمه: الهیاری، طلعت.، بخشی نیا اکبر. نشر دانژه. چاپ اول، 1391
سیف،علی اكبر ،تغییر رفتار و رفتار درمانی ،تهران ،نشردانا،بهار1373
شفیع آبادی ،عبداله ،نظریه های مشاوره وروان درمانی ،1386
ریتزر ،جورج نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر ،محسن ثلاثی ،تهران ،علمی ،1389،چاپ پانزدهم